شهید محمدی از کودکی در خیابان ۲۴۴ محله کوهسار تهرانپارس ساکن بوده و اهالی این خیابان خاطرات فراوانی از او در حافظه مشترکشان دارند. او را به نام «حاج محمد» میشناسند و برای زنده ماندن یادش، تصویر خندان هممحلهای شهیدشان را در جای جای خیابان و مغازههایشان نصب کردهاند.
- هوای نیازمندان را داشت
«احمد حبیبی» نانوای محله و از ساکنان قدیمی محله است. او در حالی که مشغول چانه گرفتن خمیر است به عکس شهید روی دیوار نانوایی نگاه کرده و میگوید: «از قدیم بچهمحل بودیم. چند بار با هم به کربلا رفتیم. خدا بیامرز خیلی هوای نیازمندان را داشت. همیشه دستش توی کار خیر بود. میگفت اگه کسی پول نداشت نان بده و با من حساب کن. حیف شد واقعاً جایش خالی است.»
- اصلاً باور نمیکردم
«مجتبی» شاگرد مغازه سوپرمارکت محله است. او که مهاجری از افغانستان است درباره شهید میگوید: «آدم خیلی خوبی بود. روزی که شهید شد من رفته بودم افغانستان به خانواده سر بزنم. اخبار را که دنبال میکردم دیدم عکس «حاج محمد» را در تلویزیون نشان میدهند و میگویند شهید شده. خیلی ناراحت شدم. اصلاً باور نمیکردم.»
- محله سوت و کور شده
«مهدی حبیبی» صاحب مغازه لبنیاتی است که در همسایگی خانه شهید محمدی قرار دارد.
او که از قدیمیها محله و همبازی دوره کودکی شهید بوده خاطرات بسیاری از همراهی با شهید دارد: «یادش بخیر هر شب جمعه توی همین پیادهرو ایستگاه صلواتی راه میانداخت. چای، شربت، شیرکاکائو و هر چیزی که میتوانست پخش میکرد. ماه رمضان هر شب در پیادهرو افطاری میداد. حتی شده یک لقمه نان و پنیر و سبزی.
محرمها هم همیشه نذری داشت. هر سال روز ۲۸ صفر یک دیگ کوچک درحیاط خانهشان حلیم میپخت و نذری میداد. امسال ۲۸ صفر یک دیگ بزرگ توی پیادهرو گذاشته بود. یکی از بچهمحلها رد شد و گفت «حاج محمد قبول باشه، امسال دیگ بزرگ بار گذاشتی؟ محکم هم هم میزنی، حاجت داری؟» حاج محمد در جوابش گفت «اگه قسمت بشه امسال حاجت روا میشم» و چند روز بعد هم شهید شد... آقامهدی سکوت میکند تا بغض نهفته گلویش را پنهان کند. از روز حادثه میپرسیم. او که شاهد همه ماجرا بوده، میگوید: «خانمی داشت از خیابان رد میشد دستش خورد به آینه یک پژو ۴۰۵ و کارشان با راننده به دعوا کشید.
۲ پسر جوان که در ماشین بودند خیلی فحاشی میکردند. خانم هم آمد مغازه ما ماست خرید و زنگ زد ۱۱۰ که اطلاع بدهد و بعد هم رفت. حاج محمد به جوانها گفت «فحش ندهید. خوب نیست... زن و بچه مردم رد میشوند.» اما آنها جری شدند و گفتند «به تو ربطی نداره» و با او درگیر شدند. ما جدایشان کردیم و راننده و دوستش سوار شدند و رفتند. اما چند دقیقه بعد با یک موتوری دوباره برگشتند. جمعاً ۶ نفر شده بودند که ۴ نفرشان با محمد درگیر شدند و یکیشان جلو چشم ما چاقو به پهلوی محمد زد و تا ما رسیدیم آنها پا به فرار گذاشتند. .»دوباره سکوت میکند. از شیشه نگاهی به پیادهرو میاندازد و میگوید: «از وقتی رفته محله خیلی سوت و کور شده...»
- بانی برگزار نمازجماعت در محله شد
سرای محله کوهسار در چند قدمی خانه شهید قرار دارد و «سمیه وفایی» همسر شهید مدتی بهعنوان مدرس قرآن در اینسرا فعالیت داشته است. «زهره نوروزی» مدیر محله کوهسار که به واسطه همکاری با همسر شهید با این خانواده آشنایی دارد؛ میگوید: «چند سال پیش اهالی محله میگفتند چون در این نزدیکی مسجد نیست ما بیاییم درسرا نمازجماعت بخوانیم.
یکی از افرادی که خیلی این موضوع را پیگیری میکردند شهید محمدی بود که با همت ایشان توانستیم بخشی را درسرا تجهیز کنیم و به نمازجماعت اختصاص دهیم. ایشان در برنامه «سهشنبههای مهدوی» هم که دو سال پیش درسرا اجرا میشد، بسیار فعال بودند. در این برنامه روزهای سهشنبه یک میز در پیادهرو میگذاشتیم و بروشورهایی با محتوای مهدویت توزیع میکردیم. شهید محمدی هم ایستگاه صلواتی کنارمیز برپا میکرد و چون فصل سرد سال بود با سوپ و شیر گرم و فرنی و... از اهالی پذیرایی میکرد.»